۳۱ فروردین ۱۳۹۶

تنوع در درک از سکولاریسم


تنوع در درک از سکولاریسم



امّا بسیار خوش پنداری است که بپذیریم، میتوان مسیر برقراری یک نظم سیاسی مدرن، دمکراتیک و سکولار را همراه با آکتورهای سیاسی هموار کرد که هنوز باورمند به تأثیری گذاری دین بر سیاست در حوزه حکومت میباشند. آنکس که دیندار است و دین را موضوع سیاسی و نه امر شخصی قلمداد میکند یک بنیادگرای مذهبی است و هرگز باوری به دمکراسی و آزادی بشر ندارد. دین در حوزه حکومت صرفا ً یک ابزار سرکوب و تحمیق اندیشه است و سیاستمدار دیندار عامل و آمرِ اجرای سرکوب و تحمیق انسان و اندیشه بیش نیست.
کوروش اعتمادی
استهکلم
۲۹ سپتامبر ۲۰۱۱
Koroush_etemadi@hotmail.com
****

بسیاری از مقولات سیاسی و اجتماعی و مفاهیم آنها از جمله دمکراسی، دولت، ملّت، طبقه، جامعه مدنی، سکولاریسم و … همگی از فراورده های تحقیقی علوم جامعه شناسی مدرن و ساخته و پرداخته ذهنِ پژوهشگرانِ غربی میباشند. این دستاوردهای اجتماعی در طول تاریخ، از زمان تدوین آنها تا بامروز، در مغرب زمین متّحول شده و در هر دوره ای متناسب با تحولات سیاسی و اجتماعی جوامع غربی دگرگون و تکمیل شده اند. از همین رو هرگز نمیشود مدعی بود این مقولات از ابداعات اندیشه شرقی است و یا در پیوند با هنجارهای اجتماعی مشرق زمین شکل و معنا یافته اند. بدین خاطر وقتی قرار است این موضوعات اجتماعی، توسط برخی از جامعه شناسان شرقی تعریف شوند و یا در ارتباط با تحولات اجتماعی جوامع شرقی مورد بهره برداری قرار گیرند، دچار آنچنان نوساناتی میشوند که اندیشه از درک آنها درمانده میماند.

سکولاریسم نیز از جمله این مقولات است که در مغرب زمین از سوی اندیشه گران غربی تدّوین و مورد نقد و بررسی قرار گرفته و در صیقل تبادل اندیشه مفهوم معینی یافته است. در رابطه با مفهوم سکولاریسم آنگونه که در مغرب زمین تجربه شد، ناچار گشتم ابتداء مروری داشته باشم بر نقطه نظرات برخی از جامعه پژوهانِ غربی که تلاش کرده اند تا برپایه تحولات اجتماعی جوامع خود، تعاریف روشنی را از سکولاریسم ارائه دهند. یکی از این اندیشه گرانِ غربی آقای «هراس م. کلن» است که در کتاب خود «سکولاریسم خواست خدا است»، درباره مفهوم سکولاریسم چنین مینویسد: سکولاریسم همان دمکراسی است و دمکراسی همان سکولاریسم است. آقای «کلن» در ادامه گفتار خود مطرح میکند؛ سکولاریسم فرمی از زندگی اجتماعی و حاکمیت دولتی است که جدائی کامل دولت از کلیسا و تضمین آزادی بیان و اندیشه برای همگان را در نظر دارد. منظور آقای «کلن»  از آزادی بیان واندیشه، آزادی فرد و همهء گروه بندیهای اجتماعی است که دولت موظف است تحقق آنها را در جامعه ممکن سازد. آقای «کلن » در بخشی دیگر از نوشته خود اشاره ای دارد به پروسه سکولاریزه شدن جوامع که به مفهومی دولت دمکراتیک در این امر نقش اساسی را ایفاء خواهد کرد  و در همین رابطه او میگوید؛ دولت مسئول  تضمین آزادی و ایجاد امنیت برای همه ی گروه بندیهای اجتماعی در اجرای آزاد آیین های مذهبی و عقیدتی خود میباشند. در ادامه همین گفتار آقای  «کلن » تأکید میورزد سکولاریسم صرفا ً بمعنای آزادی ادیان نیست بلکه سکولاریسم بمعنای آزادی انسان از سلطه دین و خدا است.

با چنین پیش زمینه فکری است که مفهوم سکولاریسم در بین محافلِ روشنفکری غربی مطرح ومتحول میشود و مفهوم امروزی خود را مییابد.

آقای «ویل براندس» کشیش باورمند به مسیحیت مدعی است که سکولاریسم روش زندگی است بی آنکه انسان متأثر از باورهای مذهبی و خرافی باشد. اوبا این مفهوم از سکولاریسم تأکید میورزد؛ جهان در حال یافتن خویش است بی آنکه برای توجیه موجودیت خود نیازی داشته باشد به سراغ دین برود. آقای «ویل براندس » در بخشی دیگر از نوشته خود اشاره دارد به انسانی که برای اهداف روزانه خود برنامه ریزی میکند بی آنکه بخدا متوسل شود. آقای «کلن» معتقد است سکولاریسم زمانی تحقق مییابد که آزادی اندیشه برای همه ی باورها در جامعه به واقعیت مبدل شود. آقای «کلن» تأکید دارد در هر اجتماع بزرگ مذاهب گوناگون وجود دارد که میبایست بطور صلح آمیزدر کنار یکدیگر، نه با کینه و عداوت نسبت به یکدیگر، حیات داشته باشند. با کلامی دیگر سکولاریسم یعنی حقوق برابر برای همهء باورهای دینی در جامعه. این بدین معنا است در یک جامعه سکولار هر عقیده دینی آزاد است بی آنکه از سویی مورد تعدی قرار گیرد. این تعریف از سکولاریسم که آقای «ویل براندس » آنرا ارائه میدهد بدین معنا است؛ سکولاریسم خود به مذهبی تبدیل میشود که فرد، کلیسا و جامعه بطور همه جانبه موضوع چند فرهنگی و چندگانگی در اجتماع را تأیید و با آن توسعه میابند. و بعبارتی دیگر سکولاریسم یعنی تعامل و همزیستی چند فرهنگ با یکدیگر که هرگز به مفهوم یک خدا و یا دکترین دینی خاص باورمند نمی باشند.

حال با توّجه به تنوع درک از سکولاریسم، میتوان به یک تعریف عام ومشخص  از سکولاریسم دست یافت. سکولاریسم در بعُد سیاسی به یک معنا دولت و حکومتِ مدرن و دمکراتیکی است که چند گانگی در ادیان و باورهای سیاسی را تأیید میکند و هر گونه دین دولتی را نفی میکند. چرا که یک دولت دینی یک دولت غیردمکراتیک است که شهروندان خود را با پیوستگی به دین رسمی تعریف و شناسایی میکند. این بدین معنا است دیگر شهروندان متعلق به ادیان دیگر فاقد حقوق برابر اجتماعی و سیاسی در مقابل شهروندانی هستند که باورمند به دین رسمی(دین دولتی) میباشند. آقای «کلن» معتقد است پروسه استقرار سکولاریسم در یک جامعه زمانی آغاز میشود که دولت چندگانگی در ادیان و چندگانگی از مفهوم خدا در جامعه را پذیرفته باشد. او معتقد است در یک جامعه مدرن و سکولار ادیان گوناگون در موقعیتی برابر در مقابل هم قرار میگیرند و بصورت دوجانبه حقوق یکدیگر را محترم بر میشمارند. این پروسه در غرب زمانی آغاز شد که پرنسیپ های دمکراسی مدرن قانونمند و مستقرشدند و نخستین دولت سکولار شکل یافت. با توجه به مباحثی که در خصوص مفهوم واژه سکولاریسم ارائه داده شده است، نتیجه میگیرم سکولاریسم صرفا ً به مفهوم جدائی دین از دولت و حکومت نیست بلکه سکولاریسم پروسه ای است عملی که همزمان با دخالت های مؤثر دولت، بنیادهای دمکراسی مدرن در همه ی ابعاد آن در جامعه تحقق مییابد، تا زمینه های استقرار پلورالیسم سیاسی و چندگانگی دین تأیید و پذیرفته شود. به یک تعریف دیگر سکولاریسم یعنی گذر از پلورالیسم دینی به پلورالیسم سیاسی.
    
 آقای «روتگر لیندهل » جامعه شناس سوئدی در کتاب خود بنام  «سیستم های سیاسی خارجی » بر روی این مفهوم از سکولاریسم اصرار میورزد؛ برابر بودن مردم در مقابل قانون بدون در نظر گرفتن تعلقات و باورهای دینی آنها. منظور آقای «لیندهل » از این نقطه نظردر وحله نخست برابر برشمردن همه ی آحاد جامعه در مقابل قوانین حکومتی است. آقای «لیندهل» در بخشی دیگر از گفتار خود به قوانین دولتی اشاره میکند که شرایط استقرار نظم مدرن اجتماعی و سیستم قضائی مدرن در یک اجتماع را بوجود میاورند. آقای «لیندهل» با توجه به نگرش ویژه خود به پروسه سکولاریزه شدن کشور ترکیه در دوران سیادت «ترکهای جوان» برهبری «کمال آتاتورک » مینویسند: بر اساس قانون اساسی ترکیه این امرغیرقانونی است که قوانین مذهبی در تدوین قوانین مدنی ترکیه جدید دخالت داشته باشند، و یا دین تبلیغاتی را برای ایجاد نظم دولتی در سطح جامعه اشاعه دهد.»

در واقع ترکیه در بین کشورهای متعلق به  «جهان اسلام » موردی است استثنائی، آنجا که دیگر سکولاریسم به یک ایدئولوژی رسمی دولتی مبدل شده است و دین در اداره عمومی حکومت و دولت هیچ نقشی ندارد.  «کمال آتاتورک» بنیانگذار ترکیه نوین در آغاز زمامداری خود برای ایجاد یک بنای ترکیه مدرن، اسلام را از حوزه حکومت جدا کرد و آنرا به یک حوزه خصوصی تبدیل کرد. او در همان شروع زمامداری خود شدیدا ً به عرصه های دخالت دین در حوزه سیاست، زندگی اجتماعی مردم و نظام آموزشی تاخت و اعلام کرد دین مانعی جدی در مقابل بنیاد ترکیه مدرن میباشد و در چنین شرایطی دولت موظف است با تصویب قوانین سخت گیرانه این وضعیت را دگرگون سازد. نخستین هدف «آتاتورک » در تسریع بخشیدن به رشد سکولاریسم در ترکیه توسعه دمکراسی و سکولاریزه کردن همه ی حوزه های اجتماعی بود، و نه فقط دولت و سیاست.

با توجه به تجربیات سیاسی و اجتماعی گوناگون در اقصی نقاط این جهان در رابطه با مفهوم سکولاریسم و یا بر پایی نظام های سیاسی سکولار مشاهده میکنیم هرگز هیچ آکتور سیاسی و یا مدنی در هنگام تدوین قوانین اساسی و یا ایجاد یک حاکمیت سیاسی مدرن و دمکراتیک، متأثر از آموزه ها و قوانین دینی نمی تواند باشد. این واقعیت امر را میشود امروز در کشور همسایه خود ترکیه مشاهده کرد که علیرغم اینکه اکثریت قریب باتفاق شهروندان این کشور مسلمان هستند و دارای باورهای مذهبی قوی میباشند، حزبِ حاکم اسلامگرای این کشور، حزب اسلامی رفاه و ترقی ترکیه،زمانی که در مسند قدرت قرار میگیرد میبایست بر اساس قوانین اساسی ترکیه که قوانینی سکولار و غیر دینی است عمل کند و از همهء باورهای اسلامی خود که پایه های ایدئولوژیکی این حزب را تشکیل میدهند فاصله بگیرد. همسانِ این مکانیزم سیاسی را میتوان در همهء کشورهای  دمکراتیک اروپا مشاهده کرد، بویژه در کشورهای اروپایی که احزاب سوسیال دمکرات مسیحی نفوذ گسترده در جامعه و در حوزهِ قدرت دارند. هرگز تجربه نشده است وقتی که یکی از احزاب سوسیال دمکرات مسیحی در یکی از کشورهای اروپایی در مسند قدرت قرار میگیرد، اجازه و یا فرصتی یابد که آموزه ها و باورهای دینی حزب سیاسی خود را در امور سیاسی، فرهنگی و اجتماعی دخالت دهد. نظم سیاسی و اجتماعی در این کشورها بواقع سکولار بوده و دین تحت هیچ شرایطی اجازه دخالت در امور سیاسی کشور و روابط اجتماعی مردم را ندارد. این امرموضوعی مسلم و تأیید شده که احزاب سیاسی با رنگ و روی مذهبی در این کشورها آزاد میباشند ولی در سطح کشوری در هنگام اداره دولت و حکومت اساسا ً از چنین حقی، دخالت دین در حکومت، برخوردار نمیباشند. آنچه را که بصورت خلاصه و مختصر میشود در رابطه با پروسه رشد سکولاریسم و یا ایجاد حکومت های سکولار در جهان عنوان کرد این است که در این جوامع مسئله جدایی کامل دین از حکومت و دولت امری است قطعی و پذیرفته شده از سوی همگان، ولی جدایی دین از سیاست هنوز موضوعی است ممکن و آنهم وجود احزاب متعدد سیاسی است که در جهان آزاد دستگاههای ایدئولوژیک حزبیشان میتوانند متأثر از دین باشند.


امّا بسیار خوش پنداری است که بپذیریم، میتوان مسیر برقراری یک نظم سیاسی مدرن، دمکراتیک و سکولار را همراه با آکتورهای سیاسی هموار کرد که هنوز باورمند به تأثیری گذاری دین بر سیاست در حوزه حکومت میباشند. آنکس که دیندار است و دین را موضوع سیاسی و نه امر شخصی قلمداد میکند یک بنیادگرای مذهبی است و هرگز باوری به دمکراسی و آزادی بشر ندارد. دین در حوزه حکومت صرفا ً یک ابزار سرکوب و تحمیق اندیشه است و سیاستمدار دیندار عامل و آمرِ اجرای سرکوب و تحمیق انسان و اندیشه بیش نیست.


منابع:
۱-Kallen, H, M (1954). Secularism Is The Will of God, Twayne Publisher, INC. New York
۲-Rutger Lindahl (1991), Utländska politiska System Universitetsförlag Dialogs AB
۳-Willebrands Jan, G.M (1968). Bibel, ekumenik och sekularisering efter andra vatikankonciliet, AB Tryckmans, Stockholm


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر