۷ فروردین ۱۳۹۶

دولت سکولار و جامعه سکولار ٫ کدام یک؟


دولت سکولار و جامعه سکولار ٫ کدام یک؟

 این پرسشی است پیش روی ما که آیا پروسهء سکولاریزه شدن جوامع محدود به حوزهِ دولت و حکومت خواهد بود و یا در برگیرنده دیگر بخشهای زندگی اجتماعی مردم نیز میباشد؟ یک جامعه سکولار در مفهوم و عمل چیزی متفاوتر و گسترده تر از یک دولت سکولار نیست. یک جامعه سکولار همچون یک دولت سکولار اجازه نمیدهد دین نفوذ و اقتداری در زندگی و حوزهِ عمومی داشته باشد، بلکه تلاش میگردد دین را به حوزه خصوصی براند. بگونه ایکه میتوان این نکته را اینگونه تئوریزه کرد؛ حوزهِ عمل و مسئولیت جامعه سکولار در رابطه با پیشبرد سکولاریسم بسیار وسیعتر و سنگین تر از دولت سکولار است. بعبارت دیگر پروسه سکولاریزه شدن صرفاً محدود به دستگاههای اداری و قانونگذار دولت و حکومت نمیباشد بلکه حوزه ای است که جامعه نیز در قبال آن مسئولیتهای بس سنگین دارد.

کوروش اعتمادی
۲۴ ژوئیه ۲۰۱۵
****


سکولاریسم، گوناگونی در مفاهیم
در قرون وسطا در مغرب زمین، در تقابل با اقتدار کلیسا که بر تاروپُود زندگی اجتماعی و سیاسی مردم سُلطه یافته بود، جنبشی مردمی به همّت جامعهء روشنفکران پا میگیرد که سیطرهِ دین بر پیکرهِ جامعه را به چالش فرامیخواند. این جنبش همگانی ماهیتی فرا طبقاتی و فرا ایدئولوژیک میداشت  وعرفگرایی (سکولاریسم) را از این رو پیشهء خود برگزید تا پایان بخش استیلا و حق دخالت کلیسا بر همهء امور زندگی اجتماعی مردم ؛ اعم از سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی باشد. پروسهء قطع نفوذ و دخالتگری کلیسا در این دوران در تمامی عرصه های زندگی بشر به گونه های مختلفی معنا شد، اگر چه هدف راندن دین و نهاد دین از حوزهِ عمومی به حوزهِ خصوصی میبود.

برخی پروسهء سکولاریزه (عرفگری) شدن و یا دست یازیدن به جامعه ای سکولار را صرفاً با ماهیت و عملکرد نهاد دولت مترادف میدانستند. یعنی دولتی که قوانین آن هرگز متکی بر دین خاص نباشد و نسبت به هر دینی موضعی بیطرفانه اتخاذ کند. برخی سکولاریسم را به حوزه های غیر دینی جامعه مرتبط میدانستند که کمترین تأثیر پذیری از دین را میداشتند. برخی دیگر سکولاریسم را به جامعه ای اطلاق میکردند که درصد پایینی از شهروندان اش دینگرا میبودند. بطور نمونه در همین رابطه اشاره میشود به جامعه سوئد که یکی از سکولارترین جوامع بشری در جهان میباشد، علیرغم اینکه اکثریت بالایی از مردم بطور غیر رسمی عضوی از کلیسا در این کشور بودند و کلیسا یک بخش از دولت محسوب میشد. امّا از سال ۲۰۰۰ میلادی، به ابتکار دولت، کلیسا بطور کامل از دولت مستقل میگردد و دولت یک نهاد مستقل و آزاد از کلیسا میشود.

از این رو این تعریف از سکولاریسم یکبار دیگر جانی تازه میگیرد:
سکولاریسم یعنی جدایی کامل کلیسا از دولت و یا بعبارتی دیگر جدایی نهاد دین از دولت.

سکولاریسم بزعمی دیگر بمعنای دنیوی شدن زندگی بشر خارج از باورها و چارچوبهای قوانین دینی. دینمداران در تعریف خود از سکولاریسم، سکولاریسم را در پیوند نزدیک انسان با زندگی زمینی و گسست از فرامین و الهامات آسمانی معنا میکنند. یعنی جهان، جامعه و زندگی بشر خارج از یک پرسپکتیو (چشم انداز) دینی تعریف میشود و بدین شکل نیز نفوذ و منزلت کلیسا در جامعه کاهش مییابد.

گذری تاریخی به مفهوم سکولاریسم
سکولاریسم همچون هر پدیده اجتماعی تاریخچه ای را پشت سر گذاشته است. یکی از علت های پیدایش و پیشرفت اندیشه سکولاریسم به آغاز قرن دوازدهم میلادی باز میگردد، زمانیکه حوزه علم تصمیم میگیرد خود را در چارچوبهای اندیشهء مدرن تعریف و اعتلا بخشد و از بندِ زنجیره های دست و پا گیر کلیسا رهایی ببخشد. در قرون وسطا کلیسا همچنان بالاترین مرجع قدرت و تصمیم گیری در بسیاری از حوزه های اجتماعی محسوب میشد. این سُلطه بجز حوزه قدرت و زندگی بشر سعی مینمود حوزه علم را هم قلمرو خود کند. بتدریج این اندیشه در بین دانشمندان و روشنفکران عصر روشنگری شکل یافت که پدیده های اجتماعی میبایست بدون ارجاع به خدا تعریف و مورد بررسی قرار گیرند. از این پس جهان تلاش نمود که خود را از هیرارکی غیر قابل تغییر دینی رها سازد ودر مقابل همه چیز را در حال تغییر و دگرگونی ارزیابی و بررسی کند.

سکولاریسم بدین معنا نبود که انسان از دین و یا مسیحیت فاصله بگیرد و یا علیه مذهب قیام کند. از همان دوران رنساس در شهرهای اروپا مردمان بسیاری بودن که علاقمند به رفتن به کلیسا بودند. همین مردم باورمند علیرغم دیدارهای مکرر خود از کلیسا علاقمند نبودن که کلیسا در کارهای روزمره آنها دخالت کند. به همین خاطر بسیاری از حوزه های زندگی یکی پس از دیگری تلاش نمود خود را از قیود دین رها کنند و نتیجه آن شد که در اروپای پروتستانیسم مردم کم کم عادت کردن برای یافتن پاسخ پرسش های زندگی روزمره خود از کلیسا فاصله بگیرند. امّا در مقابل همچنان باورمندان به کلیسا کاتولیک رابطه و تماسهای خود با کلیسا را حفظ کردند و مصمم بودند که پاسخ پرسشهای خود در خصوص روزمرگی را در قالب یک پرسپکتیوم دینی بجویند. همزمان اندیشه رفرمیسم جهان گیر شد و جنبشی مبتنی بر فردگرایی علیه اندیشه سُلطه گرایی شکل میگیرد که در ذات خودش جنبشی علیه اقتدارگرایی کلیسای کاتولیک میبود.

دولت سکولار و جامعه آزاد و برابر
سکولاریسم بر اساس مفهوم رایج اش جدایی دین از دولت معنا میشود. برخی هم در تعریف خود از سکولاریسم صرفاً به مسئله جدایی دین از دولت اکتفا نکرده، بلکه اصل جدایی دین از جامعه و هر پدیده اجتماعی را میافزایند. روشن است وقتیکه در خصوص سکولاریسم صحبت میکنیم، بیدرنگ نگاهها معطوف به رابطه دین با دولت میشود و تأکید میگردد یک دولت سکولار دولتی است که هر گونه رابطه با دین را قطع میکند و برای هیچ دین و گروه اجتماعی امتیاز خاص در دستگاه اداری حکومت قائل نگردد.

امّا این اصل انکارناپذیری است و به سبب پیوند اندیشه سکولاریسم با پلورالیسم سیاسی یک دولت سکولار به آزادی ادیان پایبند است و در دوران مدیریت یک دولت سکولار بر جامعه، هر آیین و مذهبی آزاد است تا آداب و سنن خود را بجا آورد. یک دولت سکولار هیچ دشمنی با دین ندارد. تفاوت اساسی یک دولت سکولار با یک دولت دینی در این است که هر دولت دینی با دیگر ادیان موجود در جامعه به دشمنی و کینه ورزی عمل میکند جز با دین رسمی که دولت بدان تعلق دارد. از این رو سکولاریسم به سبب ماهیت غیر دینی اش با هیچ دین دیگری نمیتواند به دشمنی اقدام کند، و یا منزلتی خاص برای دینی و ایدئولوژی معینی در دستگاه دولتی قائل گردد. پس سکولاریسم بنا به ماهیت اش نمیتواند امتیازی خاص و ویژه برای دین و گروه اجتماعی به زیان دین و یا گروه اجتماعی دیگری در جامعه در نظر گیرد.

جامعه سکولار
یک جامعه سکولار علیرغم داشتن وجه اشتراکهای مشترک با یک دولت سکولار، در مفهوم و عمل چیزی متفاوتر و گسترده تر از یک دولت سکولار است. یک جامعه سکولار همچون یک دولت سکولار اجازه نمیدهد دین نفوذ و اقتداری در زندگی و حوزهِ عمومی داشته باشد، بلکه تلاش میگردد دین را به حوزه خصوصی براند. بگونه ایکه میتوان این نکته را اینگونه تئوریزه کرد؛ حوزهِ عمل و مسئولیت جامعه سکولار در رابطه با پیشبرد سکولاریسم بسیار وسیعتر و سنگین تر از دولت سکولار است که وظایف خود را در خصوص پیشرفت سکولاریسم صرفاً محدود به دستگاههای اداری و قانونگذار دولت و حکومت میکند.
این پرسش همیشه پیش روی ما است که آیا پروسهء سکولاریزه شدن جوامع محدود به حوزهِ دولت و حکومت است و یا در برگیرنده دیگر بخشهایی زندگی اجتماعی میباشد؟

ما پیش روی خود تجاربی تلخ ملموس از تحولات و تغییرات سیاسی کشورمان بویژه در دهه های اخیر داریم. آنجا که دست مذهبیون اسلامگرا جهت پیشبرد نفوذ و اقتدار فکری خود بر جامعه باز بوده و از گشاد رویی و گشاد دستی دولتهای پیش از انقلاب بهره جسته که دستِ آخر موفق به ثمر رساند انقلاب دینی خود در ۳۶ سال پیش در کشورمان شدند. و نتیجه این بخشش سیاسی انقلاب اسلامی سال ۵۷ بود که موجب شد تا ملایان شیعه بتوانند پس از ۵۰۰ سال تلاشهای مذبوحانه خود، قدرت حکومتی را از آن خود کنند. این اقتدار سیاسی پیش از هر چیز در سایه آزادی فعالیتهای اسلامگرایا در خارج از مراکز دینی خود و نفوذ در دستگاههای فرهنگی و آموزشی کشور حاصل شد که بالاخره بتوانند در زیر سایه قانون اساسی باقی مانده از میراث انقلاب مشروطه که مذهب شیعه اثنی عشری دوازده امامی را دین رسمی ایران برشمرد، در سال ۵۷ در کشورمان قدرت حکومت را تصاحب کنند. همهء مؤلفه های سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و آموزشی لازم در جامعه برای تقویت جنبش اسلامگرایی و اسلامگرایان شیعه فراهم بوده تا آنها بتوانند از درون پایگاههای تجمع خود در سرتاسر کشور، در شبیخونی مهلک اقتدار گروه اسلامگرای شیعه را بر این کشور و ملت تحمیل کنند و موجودیت دولت و حکومت اسلامی مبتنی بر تشیع دوازده امامی را رسماً اعلام دارند.

اهمیت جامعه سکولار
در رابطه با اهمیت سکولاریزه شدن عرصه های مختلف زندگی اجتماعی برای تحقق و پیشرفت سکولاریسم و نهادینه شدن دمکراسی در جامعه، دوازده روشنفکر سوئدی که در حوزه های گوناگون اجتماعی، سیاسی و فرهنگی صاحب نام میباشند، هم رأی شده و ابراز میدارند: «در رابطه با استقرار و برقراری جامعه سکولار، انسانها به درجه ای از بلوغ فکری دست یافته اند که بتوانند در خصوص زندگی شخصی و روزمره خویش، خود تصمیم بگیرند.» بر این اساس آنها معتقدند: « قوانین و نُورمهای جامعه میبایست بر پایهء نیازهای امروز بشر و نه بر پایهء قوانین مذهبی تدوین گردد. این قوانین و نُورمها میبایست بوسیله نهادهای دمکراتیک مبتنی بر اندیشه انتقادی و گفتمان باز و آزاد فرموله گردد که بزعم آنها مجموعهء این پرنسیپ های اجتماعی را جامعه سکولار مینامند. چنین جامعه ای را میشود یک جامعه انسانی مبتنی بر نیازهای انسانی امروز تعریف کرد.»

آنها تأکید میورزند:
«چرا به چنین جامعه ای نیاز است؟ پاسخ : «دلیل اصلی داشتن چنین جامعه ای روشن است. یک جامعه سکولار و باز برای همه مردم بدون در نظر گرفتن پیشینه فرهنگی و مذهبی آنها احترام و حقوقی یکسان قائل است. در یک جامعه سکولار آزادی دین وجود دارد. این آزادی بتو حق میدهد که به هر خدایی که برگزیده ای باور داشته باشی و حتی این حق را خواهی داشت که به خدایی هم باور نداشته باشی.»

آنها ادامه تأکید میورزند:
«یک جامعه سکولار نگاه انتقادی با شروط یکسان به همهء سیستم های فکری دارد. ایدئولوژی هیچ گروه اجتماعی امکان گریز از زیر بار انتقاد و یا فرار از زیر بار مسئولیت در پاسخگویی نخواهد داشت. در یک جامعه سکولار هیچ فردی نمیتواند با پنهان ساختن خود پشت اندیشه ای فرهنگی و سنتی به حقوق انسانها تجاوز کند. در یک جامعه سکولار هیچ گروهی این حق را نخواهد داشت به حقوق فردی تجاوز کند و یا زیر توجیهات چترمذهب و سنتها محدویتهایی علیه روش زندگی فردی بوجود آورد.»

از این رو یک جامعه سکولار مهر تأیید بر چند فرهنگی بودن جامعه میگذارد. در یک جامعه سکولار شکیبایی به باورمندی به تغییر مبدل میشود و جامعه بر اساس قوانین جهان شمول حقوق بشراداره خواهد شد تا دربند قوانین دگم دینی اسیر نگردد.

بزعم آنها ره آوردهای ناانسانی دخالتگری دین در زندگی  روزمره اجتماعی چنین است:
برای بسیاری از انسانهای امروز که بر این کره خاکی زندگی میکنند، دین ابزار فشار است برای زیربه مهمیز کشاندن انسانها به زیر دستورات و خواستهای خدا. زنان سنگسار میشوند بر اساس شریعت و در سال حدود ۷۰۰۰۰ زن به سبب بیمارهای مهلک ناشی از سقط جنین غیر قانونی جان خود را از دست میدهند. آنهائیکه ازاین مهلکه جان سالم بدر میبرند توسط کشیشان مورد انتقادات شدید قرار میگیرند و یا به زندانهای طویل المدت در همین کشورهای مسیحی محکوم میشوند. در بسیاری از همین کشورهای مسیحی دگرباشان مورد هتاکی و تحقیر قرار میگیرند و یا بزندان محکوم میشوند و برخی از آنها هم در کشورهای دیگر به مرگ محکوم میشوند.

در کشور سوئد که یکی از سکولارترین کشورهای جهان میباشد هنوز با ارجاع به دین و سنت، حقوق اولیهء انسانی بسیاری از شهروندان این کشور به زیر پا گذاشته میشود. یک گزارش مبسوط نشان میدهد از هر ده دختر نوجوان در کلاس نهم در شهر استهکلم یک نفر از آنها  بواسط فرهنگ «ناموس پرستی» تحت فشار و تهدید است. آنها تهدید به خشونت میشوند که این حق را ندارند که خود دوستان خود را انتخاب کنند. آنها وادار به ازدواج اجباری توسط خانواده هایشان میشوند. ممنوع میشوند که در کلاسهای درس که مرتبط به آموزشهای روابط جنسی است شرکت جویند. علت همه این فشارها دین و سنت است. متأسفانه امروز جامعه ما با توجه به اینکه  قوانین مدنی و سکولار بر آن حاکم است، در مقابلِ این تجاوز به حقوق اولیه بشر در کشورمان ناتوان بوده و تا این لحظه این آپارتاید جنسی  در سیستم آموزشی ما وجود دارد.
در این سکولارترین دولت جهان شاهد  هستیم که در حدود ۷۰ مدرسه مذهبی وجود دارد که با مالیات شهروندان این کشور اداره میشوند. ما شهروندان این کشور پس از دهه ها مبارزه برای آزادی پذیرفته بودیم که همهء کودکان و جوانان ما حق تحصیل بدون تحمیلهای دینی را دارند. حال در مقابل چالشی مهلکی قرار گرفته ایم و آن بنیادگرایی دینی است که فاقد فرهنگ بردباری در برابر دگراندیشی است.

هم اکنون این داوری بعهده همه ما است. همه ما که مدعی سکولاریسم و استقرا دمکراسی نوین در کشومان هستیم، که تا چه محدوده ای برای تحقق آرمانهای دمکراسیخواهانه مان پا پیش خواهیم گذاشت و شهامت بیان حقایق را داریم؟ سکولاریسم هنوز گفتمان نخست در درون جنبش دمکراسیخواهی در مقابله با حکومت دینی و ایدئولوژیک حاکم بر کشورمان است. گفتگو پیرامون مفهوم واقعی سکولاریسم در همهء ابعاد آن راست آزمایی است برای درک منطقی و صحیح از مفهوم سکولاریسم و متمایز کردن صفوف سکولار دمکراتها واقعی از مدعیان غیر راستین آن.

منابع:


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر