بسیاری از پژوهشگران جامعه شناشی بارها تآکید داشته اند که سکُولاریسم یک پدیدهِ غربی و متعلق به جوامع مسیحی است، و نتیجه سی سال جنگهای خونین مذهبی که ازآغاز قرن پانزدهم میلادی در اروپای مسیحی شروع شد. پس از سی سال کشتارِ باورمندان ادیان گوناگون از یکدیگر در نهایت رهبران و منادیان دین پذیرفتند که دین یک موضوع خصوصی است و میبایست از دولت و حکومت جدا گردد.
حال این پرسش مطرح است که آیا سکُولاریسم بزعم برخی از متفکرین غربی صرفاً یک مقوولهء اروپایی است و در جوامع مسیحی قابل تحقق است؟
آیا اسلام از چنان ظرفیتهای فرهنگی و تاریخی چون مسیحیت برخوردار
است که روزی بپذیرد از دخالت در امور سیاست و دنیوی مردم خوداری ورزد و این فرصت
را به جامعه بدهد که خود بر سرنوشت خویش مُسلط گردد؟
هندوستان یک نمونهِ بارز از جوامع غیراروپایی است که در
دهه های اخیر تلاش بسیار کرده است تا حتی نوعی از سکُولاریسم را در این کشور متحقق
سازد که متناسب این جامعهء چندفرهنگی باشد.
حال چرا جامعهء و حکومت هندوستان علیرغم سالها مبارزه با
استعمار و استقلال طلبی، هنوز ناموفق در استقرار و استمرارِ سکُولاریسم و جدایی
دین از دولت و حکومت میباشد؟