۲۵ مرداد ۱۳۹۶

فدرالیسم قومی و موانعِ پیش رو



فدرالیسم قومی و موانعِ پیش رو

پیشرفتهای قابل توّجه بسیاری از دمکراسیهای مدرن در رابطه با حل معضلات جوامع چند فرهنگی میتوانند راهنمای عمل ما در آینده محسوب شوند که چگونه بدون نزاع و نسل کشی به جامعه ای آزاد، مدرن و بدون تبعیض دست یابیم. برای یافتن راهکارهای انسانی برای حل موضوعاتِ غامض چند فرهنگی بودن جامعه خود  پیش از هرچیز نیازمند  به آگاهی و شناخت دقیق از تجربیات دیگران هستیم که روزگاری در همین شرایط کنونی ما بسر میبردند ولی امروز موفق شده اند با روشهای علمی و انسانی پاسخگوی نیازهای جامعه چند فرهنگی و چند زبانی خود باشند. این موفقیت ها در همهء عرصه ها؛ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و آموزشی ملموس و مشاهده شدنی است.

کوروش اعتمادی
۲۷ اکتبر ۲۰۱۱




****

بحث پیرامون فدرالیسم و شاخص های آن، هنوز در بین جامعه سیاسی ایران تبدیل به یک گفتمان عمومی نشده است. چرا که از یک سو هنوز بدرستی روشن نیست، باورمندان به فدرالیسم در ایران چگونه و تحت چه ضوابطِ مشخصِ سیاسی و اجتماعی بنا دارند این نظم سیاسی غیرمتمرکز را در پهنه ایران متحقق سازند. هنوز به آشکار در جزئیات روشن نیست که چگونه برخی گروه ها و شخصیت های سیاسی ایرانی قصد دارند با توجه به تداخل، بافت و ترکیب بندهای پیچیده جمعیتی (دِمُگرافی) در ایران، فدرالیسمی را بنا سازند که نتیجتاً جامعهء بزرگ ایران دستخوش جنگهای فرسایشی قومی نشود. بسیار ساده انگارانه است که بخواهیم در بارهِ فدرالیسم در ایران، آنهم فدرالیسم قومی، صحبت کنیم، ولی نسبت به بافتها و ترکیبات پیچیده جمعیت در استانها و دیگر بخشهای جغرافیای ایران بی تفاوت باشیم.  کوچ گرایی و تغییر دائم محل زندگی از دیر باز از خصایل و ویژگیهای جوامع مختلف ایرانی بوده است، بگونه ایکه امروز بسیار دشوار است مدعی شد که یک جغرافیای معین در کشور متعلق به یک قوم خاص با تعلقات فرهنگی، زبانی و مذهبی معینی میباشد. از همین رو این تغییرات دِمُگرافی (علل ازدیاد و کاهش جمعیت و ترکیب بندهای آن) مدام و ادغام فرهنگ ها در بین اقوام گوناگون ایرانی، طی هزاران سال، همهء شهرها و استانهای ایران را تبدیل به موزیک های شکیلی کرده اند که تمیز دادن تفاوتهای قومی و ترکیب بندهای جمعیتی در همهء اقصی نقاط ایران بسیار دشوار است. بدین سبب گمان میرود با توّجه به مرکب بودن بافت جمعیتی در سرتاسر ایران، تقسیم استانها و شهرهای ایران بر پایه تعلقات قومی بسیار دشوار باشد.

جامعهء ایران در طول تاریخِ همیشه جامعه ای چند فرهنگی، چند زبانی و چند قومی بوده است که در همهء ادوار این اقوام با حفظ احترام به عقاید و باورهای دینی و فرهنگی یکدیگر در صلح و دوستی در کنار هم زندگی کرده اند. در طول تاریخ جوامع بشری هرگزجامعه ای نخواهید یافت که اینگونه اقوام گوناگون اش با حفظ و احترام به بنیادهای فرهنگی و دینی یکدیگر با خلوص نیت و دوستی با یکدیگر همزیستی کرده باشند. دلیل این ادعا هم موجودیت و ماندگار ماندنِ فرهنگ ها، ادیان، زبانها و گویش های مختلف ایرانی است که همچنان در پهنه ایران زمین باقی مانده اند و میدرخشند، و هر قوم و گروه اجتماعی با بالندگی به پیشینه های فرهنگی خود در راه تکامل و ارائه تفاوتها زبانی و فرهنگی خود در تلاش میباشد. حفظ و احترام به تنوع فرهنگ ها و پذیرش دیگر اقوام بیگانه با آغوش باز در همهء ادوار از بنیادهای فکری و اخلاقی جامعه ایرانیان بوده است و نیز در آینده هر یک از ما این وظیفه را داریم در حفظ این گوناگونی زیبا و فریبنده کوشا باشیم. از همین رو یکبار دیگر میبایست این تأکید را داشته باشم، همزیستی های صمیمانه بین همه ء اقوام ایرانی در درازای تاریخ، از جمله ویژگیها و افتخارات فرهنگی ایرانیان میباشد که امروز کمتر جایی در جهان این ویژگیها را مییابید که از این پهنه گسترده دوستی بهره مند باشد. و نیز از سویی میبایست بپذیریم این صمیمیت  و دوستی ریشه دار در بین اقوام ایرانی نسبت به یکدیگر موجب پیدایش و گسترش فرهنگ کوچ گرای در کشورمان شده است. کوچگرایی ایرانیان به سرزمینهای مختلف در پهنه ایران بواسطه احساس امنیتی بوده است مردمان گوناگون نسبت یکدیگر داشته و هرگز مشاهده نشده کوچگرایان در هنگام ورود به جغرافیای جدید مورد هجوم مردمان میزبان قرار گرفته باشند. این فرهنگی دوستی و همزیستی مسالمت آمیز ریشه در تاریخ و فرهنگ این کشور دارد که میبایست با جان و دل از آن پاسداری کنیم. از همین رو در رابطه با موضوع بحث فدرالیسم در بین جامعه سیاسی ایرانی این پرسش همیشه مطرح است که ویژگیهای فدرالیسم مورد نظر شما چیست؟ اگر مبنای فدرالیسم و تقسمیات جغرافیایی کشور بر پایه تعلقات قومی است، پس حقوق سیاسی، فرهنگی و زبانی دیگر اقوام ایرانی که در همان جغرافیایی معین زندگی میکنند چگونه تأمین خواهد شد که از یوگسلاویزه شدن کشور پرهیز کنیم؟

فدرالیسم و شاخص های آن
از معضل ترکیب بندهای پیچیده جمعیتی بعنوان یکی از موانع جدّی تحقق فدرالیسم قومی در ایران بگذریم، قصد دارم به تجربیات فدرالیسم سیاسی در جهانِ آزاد نگاهی بیاندازیم تا با دیدی ملموس تر شاخص های بوجود آمدنِ یک فدرالیسم مدرن را بررسی کنیم. امید است این اشارات تجربی موجب شود تا حامیان فدرالیسم قومی در ایران بیشتر ترغیب شوند به روشنی هرچه بیشتر نقطه نظرات خود در مورد تحقق فدرالیسم در ایران را بازگو کنند. همانگونه که در آغاز هم اشاره کردم بحث پیرامون فدرالیسم در ایران هنوز به یک گفتمان عمومی در بین جامعه سیاسی ایران تبدیل نشده است، چرا که هنوز بطور روشن و مشخص فدرالیسم در ایران از سوی هواداران این نظام سیاسی تعریف نشده است و در مقایسه ای همه جانبه، وجوه اشتراک و یا تمایزات فدرالیسم در ایران با نظامهای فدرال موجود در جهان به نقد و بررسی گذاشته نشده است. مادامیکه هواداران فدرالیسم قومی در ایران بر پایه مستندات علمی از ساختارهای جمعیتی در ایران کنونی، مدل فدرالیسم خود را تعریف نکنند، باز خواهم گفت بحث فدرالیسم دربین جامعه سیاسی ایرانی به یک گفتمان عمومی تبدیل نشده است. از همین رو برای بازگشایی بیشتر این مبحث قصد دارم در این بخش در باره ویژگیهای نظام فدرالی در دمکراسیهای غربی صحبت کنم تا ما را به چالشی بکشاند که بالاخره بازگو کنیم چه وجه اشتراکها و یا تمایزاتی فدرالیسم قومی ما با فدرالیسم موجود در جهان آزاد دارد.

میشود پذیرفت که برجسته ترین نوع فدرالیسم و یا نظامهای سیاسی فدرال در جهان؛ دولت کنونی ایالات متحده آمریکا و جمهوری دمکراتیک آلمان میباشند. و همچنین بسیاری از کارشناسان امور سیاسی این پیش بینی را نیز کرده اند در صورت ماندگار شدن اتحادیه اروپا و واحد پولی این اتحادیه ( یورو)، اتحادیه اروپا در آینده با پذیرش بیشتر کشورها در خود، تبدیل به یک ًایالات متحده اروپایی ً خواهد شد. اتحادیه ای بزرگ از کشورهای بیشتر در قاره اروپا با ویژگیهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و زبانی کاملا ً متفاوت، امّا با یک دولت فدرال مرکزی که وظایف معینی را در چارچوبهای سیاسی فدرالیسم اروپایی بعهده خواهد گرفت، همانند همان وظایفی که امروز دولت فدرال مرکزی ایالات متحده آمریکا عهده دار آن میباشد. همانگونه که اشاره کردم شاخص پیشرفت این روند در اتحادیهء اروپا بیشتر بستگی به بقاء و ماندگار شدن واحد پول مشترک این اتحادیه، یورو، دارد که این بهم پیوستگی گسترده اروپا را به یک فدرالیسم جدید تبدیل خواهد کرد. پس در مییابیم یکی از شاخص های اصلی تبدیل چند واحد سیاسی و اجتماعی گوناگون با پیشنیه های کاملا ً متفاوت فرهنگی، زبانی، مذهبی و سنت به یک واحد بزرگ متمرکز فدرالی، وجود یک واحد پول مشترک قدرتمند است که در درجه نخست بنیه ها و آرامش اقتصادی این فدرال بزرگ را تأمین و تقویت کند. به همان شکلی که امروز دلار واحد پولی مشترکِ همهء دولت های فدرال در سراسر امریکا محسوب میشود. یقینا ً وجود یک بانک مرکزی مشترک و سیاستهای اقتصادی و مالیاتی دولت فدرال مرکزی هماهنگ با دیگر ایالات های متحده از جمله وظایف اصلی دولت فدرال مرکزی است که شیرازهِ اقتصادی این سیستم فدرالی از هم نپاشد.

پس اگر خواسته باشم در حوزه اقتصادی در مورد ویژگیهای همهء نظامهای سیاسی فدرال در جهان نکاتی را بازگو کرده باشم؛ مسئله وجود یک بانک مرکزی و یک واحد پولی مشترک برای همهء دولتهای فدرال در فدرالیسم بزرگ یکی از شاخص های اقتصادی کاربردی است تا مانع از توسعه آنارشی در بازارِ شود. در همین راستا بسیار اهمیت دارد که بانک مرکزی برای حفظ و ایجاد امنیت سرمایه گذاری و پس اندازهای مالی، یک نظام بهره بانکی مشترک را هم در درون اتحادیه فدرالی  تنظیم و بوجود آورد.

امّا در حوزه سیاست این امری است کاملاً روشن و قطعی که دولت های کوچک فدرال در اتحادیه بزرگ فدرالی در برخی حوزه ها و نه همهء حوزه ها، دارای استقلال عمل معینی میباشند. هر ایالت و استان در مجموعه اتحادیه بزرگ فدرالی این حقوق را دارا میباشد که همانند دولت فدرال مرکزی مسئولین اداری و سیاسی و مراکز تصمیم گیری سیاسی و قانون گذار خود را آزادانه طی یک انتخابات کاملا ٌ آزاد و دمکراتیک برگزیند و این مسئولین و قانونگذاران همانند مسئولین و قانونگذاران دولت فدرال مرکزی برای مدت زمان معینی به مسئولیت ها و تعهدات خود عمل کنند.

امّا در عرصه سیاست خارجی، دفاعی و امنیتی جهت پاسداری از استقلال و تمامیت ارضی کشور این دولت فدرال مرکزی است که مسئولیتهای اصلی را بعهده دارد. اگر نگاهی گذرا به حوزه مسئولیتهای همهء نظامهای سیاسی فدرالی در دمکراسیهای غربی بیاندازیم مشاهده میکنم که دولت فدرال مرکزی در عرصه سیاست دفاعی، امنیتی و خارجی ایفاءگر نقش اصلی است و دولتهای فدرال در اتحادیهء بزرگ فدرالی کاملا ً در حوزه سیاسی، فرهنگی و آموزشی خود آزاد هستند.  

اگر بخواهم جمعبندی کوتاهی از بحث فدرالیسم در این نوشتار مختصر کرده باشم این است که یقینا ً نظم سیاسی فدرالی، نظم سیاسی قانونمندی است با تقسیم مشخص مسئولیتها ما بین دولت فدرال مرکزی و دولتهای کوچک عضو در اتحادیه فدرالی بزرگ. همانطور که اشاره کردم دولت فدرال مرکزی در چند حوزه معین دارای مسئولیتهای مشخصی است از جمله: ارتباط تنگاتنگ و نظارت بر سیاستهای بانک مرکزی، سیاست اقتصادی و مالیاتی مشترک برای مجموعه اتحادیه فدرالی، واحد پول مشترک، سیاست خارجی مشترک و نظام امنیتی و دفاعی کشور که همه و همه جزء مسئولیتهای دولت فدرال مرکزی است. و باز همانگونه که اشاره شد ایالاتهای عضو در اتحادیه فدرالی کاملا ً در حوزه اداره سیاسی جغرافیای خود آزادند و بر اساس نیازهای جوامع خود از طریق ارگانهای سیاسی و قانونگذار محلی تصمیم میگیرند و تقاضای بودجه های مالی مورد احتیاج خود را از دولت فدرال مرکزی میکنند. حوزهِ اداره امور آموزشی و فرهنگی در هر ایالت و استان بعهده مسئولین اداری و سیاسی آن ایالت خودمختار میباشد و در این عرصه ها این دولت فدرال مرکزی است که موظف است بودجه لازم را برای فعالیتها آموزشی و فرهنگی را تأمین کند. موضوع آموزش و امور فرهنگی یکی از مسئولیتهای اصلی سیاستمداران در واحدهای خودمختار ایالتی و یا استانی میباشد که وظیفه دارند با توجه به نیازهای جامعه مسئله حفظ و حمایت از زبانهای گوناگون موجود در واحد سیاسی ایالتی خود را حل و برنامه ریزی کنند.

راهکارهای مدنی در جهت حل نیازهای جامعه چند فرهنگی
درعرصه آموزشی و فرهنگی تجربیات بسیار ارزشمندی امروز در دسترس است که چگونه و با چه روشهای کاری علمی و انسانی، مقامات سیاسی و فرهنگی محلی و استانی برخی از دمکراسیهایی غربی موفق شده اند با دریافت کمکهای مالی کافی از دولت مرکزی، نیازهای واقعی جامعه چند فرهنگی و چند زبانی خود را بدون هر کشمکش داخلی حل و فصل کنند. وجود جوامع چند قومی از پیش و یا سیل مهاجرت ملل گوناگون در دهه ها اخیر از جهان استبداد زده به سوی جوامعِ غربی، غرب را بناگهان در مقابل پدیده جدیدی بنام جامعه چند زبانی و چند فرهنگی قرار داد. امروز  بسیاری پذیرفته اند به سبب مهاجرت رو به گسترش، جوامعِ غربی دیگر به لحاظ ساختار و ترکیب های جمعیتی یکدست و یکسان نیستند. با پذیرش واقعیت موضوعِ مهاجرت، امروز دیگر همهء در جهان غرب پذیرفته اند  که گروه های قومی با زبانها و فرهنگ های مختلف دارای این حق میباشند که زبان، فرهنگ، سنن و باورهای دینی خود را حفظ و از آنها پاسداری کنند. ولی در حین حال همیشه بر این مهم نیز تأکید شده است که جوامع مهمان برای ورودشان به جامعه میزبان و تحرک بیشترشان در بازار کار، نمی بایست فقط بسنده کنند به بسط و توسعه مسائل قومی و فرهنگی خودشان. امّا از سویی دیگر مسئولین سیاسی و اجتماعی جوامع میزبان بسیار راغب هستند تا فرزندان گروه های  مهاجر به تحصیل و فراگیری زبانِ مادری خود با جدیت بیشتری فعالیت کنند، چرا که بسیاری از کارشناسان امور کودک و آموزشی معتقدند فراگیری صحیح زبان مادری بسیار به کودکان خانواده های مهاجر کمک خواهد کرد تا زبان جامعه میزبان را بخوبی و بدرستی بیاموزند. از همین رو این واقعیت کاملا ً مشهود است که یاد گیری زبان مادری به اندازه فراگیری زبان جامعه میزبان برای مسئولین با اهمیت میباشد. همینطور امروز به جرأت میتوان مدعی شد یکی از بیشترین بودجه هایی که  بخش ها، شهرداریها و استانهای برخی جوامع چند فرهنگی در غرب بخود اختصاص میدهند، بودجه ای است که صرف آموزش و پرورش میشود، و این در واقع تجربه ای است که امروز در بسیاری از جوامع شمال اروپا به اجراء گذاشته میشود. و به همان نسبت نیز مشاهده میشود بودجه های مالی از سوی دولتها به نهادهای آموزشی و فرهنگی اقوام مهاجر در غرب بسیار سخاوتمندانه است که جامعه مهمان بتوانند در کمال آسودگی خاطر به موضوعات فرهنگی خود بپردازند تا وجه تمایزات بارز خود به لحاظ فرهنگی و سنت با جامعه میزبان را حفظ کند. به همین میزان باز میدانیم که دیگر اقوام بومی ساکن در این کشورها از امکانات همسانی برخوردار هستند تا بتوانند زبان، فرهنگ و سنن قومی خود را حفظ و تکامل بخشند. این در واقع همان امکاناتی است که امروز جوامع پیشرفته بدان میبالند که توانسته اند با مدنیت سامان یافته ای نیازهای جوامع چند فرهنگی و چند زبانی خود را حل بکنند بی آنکه دشمنی و عدواتی در این بین پدید آید. امّآ در کنار همه این سخاوتمندیها، جوامع میزبان میخواهند برای توسعه ارتباطات اجتماعی و پیشبرد ساختارهای کاری در کشور جوامع میهمان به فراگیری زبان مشترک اهمیت داده و بدان بهاء دهند. پیشرفت ارتباطات و هماهنگی بیشتر بین واحدهای کاری و اداری کشور نیازمند یک وسیله ارتباطی مشترکی است و تنها ابزارِ مؤثر این تکامل زبان مشترکی است که همهء آحاد جامعه به آن تکلم میکنند.   





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر