۲۰ تیر ۱۳۹۶

جنگ علیه تروریسم، فقط یک آزمایش مقدماتی


جنگ علیه تروریسم، فقط یک آزمایش مقدماتی

هراس از حمله نظامی به ایران و آغاز جنگی بزرگ در خاورمیانه مرا واداشت تا در خصوص پیامدهای ناگوار این فاجعه انسانی، مقاله ای را که در پنج سال پیش (جولای ۲۰۰۵) ترجمه کردم  مجددا ً انتشار دهم. جنگ علیه تروریسم، فقط یک آزمایش مقدماتی اثر پرفسورً میکائیل هاردت ً استاد دانشگاه  دوک در امریکا، دربرگیرنده دیدگاههای لژیونرهای نظامی و نومحافظه کاران امریکایی پیرامون استراتژی نظامی امریکا در خاورمیانه میباشد. در این نوشتار کوتاه پرفسور «هاردت » به دو استراتژی نظامی که در دستگاههای نظامی امریکا مطرح است، اشاره میکند؛ بهره جستن از مدرنترین تکنولوژی نظامی جهت پایین نگه داشتن میزان تلفات انسانی ارتش آمریکا در جنگ و تغییر مرزهای جغرافیایی کشورهای بزرگ بجای سرنگونی حکومت های یاغی، آنهم بمنظور پیشرفت «دموکراسی» در خاورمیانه است. از سویی دیگر با توجه به رقابت دو قدرت بزرگ جهانی چین و روسیه با آمریکا جهت تسلط برمنابع انرژی خاورمیانه و دریای خزر و خطر رشد اسلام بنیادگرا، احتمال بروز یک بحران نظامی در منطقه دور از انتظار نیست. در این بین جمهوری اسلامی به سبب حمایتهای خود از گروهای مسلح بنیادگرای اسلامی و پیشبرد پروژه های تولید سلاح هسته ای، یکی از عوامل برهم زدن توازن قوا و تشدید بحران جنگی در منطقه است. مقاله در دوران ریاست جمهوری جورج بوش پسر نوشته شده است که در آنزمان دکترین نظامی وزیر دفاع وقت دولت آمریکا آقای رُنالد رامسفلد نفوذ قابل ملاحظه ای در دستگاه نظامی آمریکا داشت. در واقع دکترین نظامی آقای رامسفلد در امور خاورمیانه در دوران اشغال عراق توسط ارتش آمریکا راهبرد قطعی پیدا کرد. امّا آنچه که در این نوشتار کوتاه از اهمیت بسزائی برخوردار است و انگیزه مجدد انتشار این مقاله را موجب شد، مطرح شدنِ دوباره گزینه نظامی از سوی بخشی از دستگاه رهبری دولت آمریکا برای حل بحرانهای کنونی در خاورمیانه است که در صورت وقوع و آغاز جنگ یقینا ً موجودیت و استقلال کشورهای بزرگ از جمله ایران سخت بمخاطره خواهد افتاد.

کورش اعتمادی
استهکلم
۱۱ سپتامبر ۲۰۱۰
koroush_etemadi@hotmail.com
      
****
 نو محافظه کاران امریکا بنا دارند با بهره جستن از پیشرفت ترین تکنولوژی نظامی، رژیمهای یاغی در خاورمیانه را مهار و نقشه جغرافیای جدید سیاسی بر پهنه این منطقه پدید آورند. علیرغم برآورده نشدن انتظارات این دسته ازسیاستمداران امریکایی در عراق، آنان حاضر نیستند در استراتژی خود تغییراتی را بدهند. از این رو پرفسور میکائیل هاردت در مقاله خود قصد دارد به افکار عمومی جهان نسبت به انقلاب نظامی در امریکا و پیامدهای آن هشدار دهد.
 
میکائیل هاردت
 پرفسور هاردت در آغاز مقاله خود مینویسد؛ این شانس با من همراه بود که یکبار در کنفرانسی که در آن برخی از متخصصان امور امنیتی امریکا شرکت داشتند حضور یابم تا از نزدیک ناظر یک سری مباحث آکادمیک در خصوص مسائل  «جنگ علیه تروریسم » باشم. پرفسور هاردت اشاره میکند که کنفرانس چندان هم مورد توجه ام واقع نشد چرا که بعد قرار شد شرکت کنندگان در کنفرانس در باره علل سقوط امپراطوریهای بزرگ جهان از جمله امپرطور روم، آزتاک، چین و بریتانیا سخنرانی کنند. منظوراز این سخنرانیها این بود که کنفرانس بتواند طرحی جهت جلوگیری از اضمحلال  یگانه قدرت بزرگ امروز جهان امریکا تدوین کند.

پرفسور هاردت میگوید مهمترین حادثه ای که در این کنفرانس اتفاق افتاد گفتگوی خصوصی من با یکی از محققان دانشگاه جنگ امریکا درباره استراتژیهای نظامی امریکا در عراق بود که به انقلاب نظامی معروف شده است. اما بیش از هر چیز میبایست اشاره کنم که انگیزهِ بیشتر من از این گفتگو این بود که متوجه شوم طرح و ایده های نظامی رهبران و متخصصان نظامی امریکا پس از جنگ در عراق دستخوش چه تغییراتی شده است. این یک واقعیت است که پارادیگم های نظامی امریکا که بیش از آغاز جنگ در عراق تدوین شده بود، کماکان استراتژی ماشین نظامی امریکا را تشکیل میدهند. اینکه در حقیقت چه نیروهای سیاسی و ایدئولوژیکی در دستگاه سیاسی و نظامی امریکا به این استراتژی میاندیشند، موضوع دیگر این گفتگو بود. در واقع بنوعی من نیز در پی یافتن پاسخهای خود بودم که چه کسی میخواهد به همهء این ناتوانیهای غیر متغییر دراندیشه های نظامی امریکائیان اعتراف کند.
هدف از انقلاب نظامی تغییرات در استراتژی نظامی امریکا در پایانه دهه قرن بیستم و آغاز هزاره دوم میباشد. این تغییرات در درجه اول شامل تحولات تکنولوژی نظامی، تولید بمب های دقیق، مدرن تر کردن سیستم نظامی امریکا و بالا بردن امکانات عملی سازمانهای جاسوسی و نظامی امریکا میباشند که نه فقط  به پیروزی بر دشمن میبایست اندیشید بلکه میبایست در حفظ جان نیروهای نظامی کوشا بود. تکنیک جدید به سربازان امریکایی این امکان را میدهند که دشمن را از فاصله دور هدف قرار دهند تا با بهره جستن از این استراتژی آمار کشته شدگان سربازان امریکایی کاهش یابد.

از دیگر ویژ گیهای انقلاب نظامی جدید بهره بردن از تعداد کمتر افراد نظامی اما تند و چابک است که در استفاده از  تکنولوژی مدرن نظامی آموزشهای لازم را دیده باشند. در یک کلام منظور از انقلاب نظامی پایان بخشیدن به تحرکات نظامی گسترده و جلوگیری از قربانی شدن نیروی انسانی بیشتر در میدان جنگ میباشد.

اما در مورد این استراتژی جدید نظامی امریکا در بین رهبران نظامی امریکا اختلاف نظرهای متفاوت وجود دارد که در طول جنگ عراق این اختلافات بقوت خود باقی ماند. قوی ترین سخنگوی انقلاب نظامی کنونی امریکا وزیر دفاع این کشور آقای رنالد رامسفلد میباشد. بسیاری از ژنرالهای و تئوریسین های نظامی امریکا مخالف استراتژی نظامی جدید آقای رامسفلد میباشند و تردید دارند که این استراتژی نظامی با موفقیت جایگزین طرحهای نظامی قدیمی که جنگ در میدان وسیع و اقدامات  گسترده نظامی را تئوریزه میکنند، گردد.

پرفسور هاردت میگوید این اختلاف نظرها در بین مقامات عالیرتبه امریکایی تا پیش از آنکه پنتاگون در دهه اخیر در ایامی که ارتش امریکا را آماده میساختند تا خاک عراق را اشغال کند، وجود داشته. در یک ُپلمیک آشکار ژنرالهای بزرگ امریکا به آقای رنالد رامسفلد هشدار میدهند که او قادر نیست با طرح نظامی خود تمامیت خاک عراق را به اشغال خود در آورد.
اما بهار ۲۰۰۳ وقتیکه آقای رامسفلد و ارتش امریکا پیروزی بر ارتش صدام حسین را جشن گرفتند همگان شاهد بودند که بالاخره آقای رامسفلد و دوستانشان این جدل نظامی را بردند. اما وقتیکه مقاومت نیروهای شورشی عراقی پا گرفت و گسترش یافت برداشتها و تصاویر علیه استراتژی نظامی آقای رامسفلد تغییر یافت.

با گسترش فعالیتهای گسترده نیروهای تروریستی در خاک عراق پس از سرنگونی صدام حسین بار دیگر انتقادات از دکترین نظامی آقای رامسفلد از سر گرفته شد. استراتژی نظامی آقای رامسفلد اگرچه موجب یک پیروزی سریع در عراق شد ولی باعث نگردید که تمامیت خاک کشور عراق تحت کنترل ارتش امریکا در آید. امروز ارقام کشته شدن سربازان امریکایی در عراق افزایش یافته است و تا کنون رقم کشته شدگان سربازان امریکایی به بیش از ۲۰۰۰  تن رسیده است. و از سوی دیگر مشاهده میشود که ارتش امریکا ناتوان از برقراری یک امنیت جدی در عراق میباشد. خشونت در خاک عراق چندین برابر  شده است تا جائیکه ناظرین میگویند یک جنگ داخلی تمامیت ارضی این کشور را تهدید میکند. و همچنین امروز این بحث در بین محافل گوناگون رهبری سیاسی امریکا آغاز شده است پس کی ارتش امریکا میبایست خاک عراق را ترک کند. در همین رابطه مشاهده میشود در بین سربازان و افسران امریکایی در عراق این مباحث آغاز شده است که انقلاب نظامی منجر به برقراری امنیت و پیروزی کامل بر دشمن نشده است. آنان از خود این پرسش را میکنند چرا شورش نیروهای آشوبگر در خاک عراق باعث نگردید که رهبران نظامی امریکا در استراتژی نظامی خود تغییراتی را بدهند؟

در همین ارتباطات از چند متخصص نظامی پاسخهایی را دریافت کردم که هیچکدام از آنها توجه ام را جلب نکرد. پاسخ مشترک تمامی آنان یکسان بود که رانالد رامسفلد شخصاً با نفوذ گسترده ای که در سازمان نظامی امریکا دارد استراتژی جدید نظامی خود را پیش میبرد. آنان میگویند رامسفلد در دور دوّم ریاست جمهوری آقای بوش کماکان قدرت نظامی را در دست دارد. این بدین معنا است که او بتنهایی تغییرات نظامی را پی خواهد گرفت. و از سویی دیگر هواداران طرحهای نظامی آقای رامسفلد میگویند که استراتژی نظامی آقای رامسفلد و انقلاب جدید نظامی در عراق شکست نخورده و چند اشتباه نظامی در دوران تسلط بر عراق اهداف و استراتژی انقلاب نظامی جدید را از بین نخواهد برد.

پرفسور هاردت در بخشی دیگر از مقاله خود مینویسد که ما بین هواداران انقلاب نظامی جدید و ایدئولوژی نومحافظه کاران امریکا ارتباط  مستقیمی وجود ندارد. بلکه بر عکس بین هواداران انقلاب نظامی و سخنگویان نومحافظه کاران آمریکایی که به یک استراتژی ژئوپلیتیک جدید در خاورمیانه معتقدند نقاط افتراق بسیاری مشاهده میگردد. آنان به لایه های گوناگون دستگاه سیاسی امریکا وابسته اند که یک چیز آنان را به یکدیگر نزدیک میکند: همسوئی انقلابی آنان. پرفسور هاردت معتقد است نو محافظه کاران امریکایی ایده آلیستهایی هستند که تصور میکنند که آنان میتوانند نقشه جغرافیایی سیاسی جدیدی را برای جهان ترسیم کنند. آنان نمیخواهند از طریق سرنگونی رژیم ها بلکه از طریق انتقال  و جابجائی مرزهای جغرافیایی کشورها، «آزادی» و « دمکراسی» را بر جهان حاکم سازند. در اندیشه این دسته از نو محافظه کاران امریکایی یک گزینش تحقیر آمیز علیه «محافظه کارانی» وجود دارد که با آنان همساز نیستند، از جمله علیه تمامی دستگاه ها و سیاستمداران امریکایی که سخنگویان همکاری مابین ملل میباشند، و یا علیه کسانی که به حقوق بین الملل و راه حلهای متعارف دیپلماتیک معتقدند. در ضمن این اندیشه سیاسی مشکلاتی را هم در وزارت امورخارجه امریکا و در دیگر حوزه های سیاسی امریکا فراهم آورده است.

پرفسورهاردت در ادامه مقاله خود مینویسد ؛ در گفتگوهایم با نظامیان متخصص در کنفرانس با یکدنگی اظهار داشتم که تمامی تئوریهای شما پاسخگوی واقعیتهای امروز جهان نمیباشند. بر اساس دیدگاههای  ایدئولوگهای نومحافظه کاران امریکایی و تئوریسین های نظامی امریکا تهدیدی دیگری وجود دارد که همه چیز را تحت الشعاع قرار میدهد و آنهم تهدید از سوی کشورچین در ده سال آینده است. بر اساس دیدگاه نومحافظه کاران امریکایی منظوراز انقلاب نظامی آماده کردن هر چه بیشتر قدرت نظامی امریکا در مقابل قدرت برتر نظامی چین به لحاظ عددی در آینده میباشد. نومحافظه کاران امریکایی باور دارند که درطی ۱۰ تا ۲۰ سال آینده چین از حیث نفرات و تعداد ادوات جنگی در مقابل قدرت نظامی امریکا از توان قابل توجهی برخوردار خواهد شد. نومحافظه کاران امریکایی میگویند در ترم عددی امریکا قادر نیست با چین رقابت کند از این رو دولت امریکا میبایست کیفیت و تکنیک نظامی خود را در مقابل این غول نظامی جهان افزایش دهد.

نومحافظه کاران امریکایی میگویند؛ هم اکنون ما ۱۰ سال فرصت داریم تا به جایی برسیم که در مقابل این غول نظامی به مقابله برخیزیم. نو محافظه کاران امریکایی در عصر انقلاب نظامی اظهار میدارند هدف این نیست که فقط شکست های نظامی را کاهش دهیم و یا جنگ را انسانی تر کنیم بلکه سازمان نظامی امریکا میبایست متدهای جنگی خود را پیشرفت دهد. نو محافظه کاران امریکایی معتقدند بدون یک استراتژی انقلاب نظامی و بدون بالا بردن کیفیت تکنیک های نظامی، امریکا درآینده در مقابل قدرت نظامی چین به زانو در خواهد آمد و امپراطوری امریکا نابود خواهد شد.

منبع:

Dagens Nyheter, Kultursidan, Stockholm, 2005-07-31  1-
.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر