۳۰ خرداد ۱۴۰۴

شاهِ مشروطه

 


شاهِ مشروطه
 

من شخصاً به شخص آقای رضا پهلوی بعنوان وارث تاج و تخت پدرشان نه اعتمادی و نه باوری به درک صحیح ایشان نسبت به نظام پادشاهی پارلمانی دارم. ایشان چه امروز بعنوان یک آکتور سیاسی مخالف جمهوری اسلامی و چه فردا در صورتیکه اکثریت قاطع مردمان ایران در رفراندومی آزاد و دمکراتیک به نظام پادشاهی رأی دادن که ایشان پادشاه ایران زمین خواهند بود، نمیایست در هر دو دوره پا را فراتر از حدود اختیارات سیاسی خود بگذارند. ایشان همیشه و در همهء دوران هیچ حقّ تصمیم گیری در امور سیاسی را ندارند. ایشان از هم اکنون و تا پیش از تصدی احتمالی شان بر تخت پادشاهی میبایست این واقعیت را بپذیرند که او فقط میتواند در چارچوبهای معینی ابراز نظر سیاسی کند. بر همین اساس ایشان بطور عملی حقّ ایجاد و یا منحل کردن تشکیلات سیاسی اپوزیسیونال علیه جمهوری اسلامی را ندارد چون ایشان همیشه شاه سمبولیک هستند و  شاه سمبولیک باقی خواهند ماند. حقّ ایجاد تشکیلات سیاسی و یا منحل کردن آن یعنی دخالتگری در امور سیاسی است که کاملاً مغایر با ادعا ایشان میباشد که میگوید من میخواهم پادشاه مشروطه باشم و امور سیاسی و اداری کشور را به اهل سیاست واگذار کنم.

آقای رضا پهلوی میبایست حدود وظایف سیاسی خود را از هم اکنون درک کنند و در همه حال میبایست تابع تصمیمات سیاسی اهل سیاست باشند.

آقای رضا پهلوی! شما فقط و فقط سمبل وحدّت ملی مردمان ایران میتوانید باشید آنهم در صورتیکه اکثریت مردم ایران در رفراندومی آزاد و دمکراتیک این وظیفه را برای شما قائل شوند.    

 

استهکلم ژوئن ۲۰۲۵

کوروش اعتمادی

Koroush_etemadi@hotmail.com

****

در روزهای اخیر موضوعِ تدریس در کلاس درسی ام، مفهوم دمُکراسی و چگونگی عملکرد دمُکراسی در نظام پادشاهی کشور سوئد میبود؛ کشوری که قریب به چهاردهه است ساکن آن هستم.‌ تصور میکنم این مدّت زمان طولانی از سکونتم و نیز اندوخته های تحصیلی و اجتماعی ام در کشوری که سوسیال دمُکراسی در آن یک ریشه تاریخی صد ساله دارد، بستر فکری برای من فراهم آورده تا بتوانم با جرأت و آگاهی درخصوص جزئیات ساختار سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جامعه سوئد که کلاسیک ترین نوع نظام پادشاهی پارلمانی در اروپا است صحبت کنم. و از سویی دیگر موضوعِ مطالب تدریس مصادف شد با یک سری نوشتارها و گفتارهایی که اخیراً از سوی برخی از کنشگران سیاسی در وب سایتهای گوناگونِ مطرح شد که حاکی از یک سردرگُمی و سوء برداشت از نظام پادشاهیی است که حداقل من بعنوان آموزگار جامعه شناسی سیاسی، هیچگونه وجه اشتراکهای همسانی بین درکِ این افراد از نظام پادشاهی با آنچه که در پادشاهی های پارلمانی مُدرن دنیا عمل میکنند مشاهده نمیکنم.

به گمان من پس از دهه ها تجربه از اقتدارگرای سیاسی در میهنمان، هنوز مفهوم و مختصات دمُکراسی در مُدلهای گوناگون سیاسی از سوی نحله های سیاسی ایرانی بدرستی درک نشده است. بسیاری تلاش میورزند به افکار عمومی تفهیم کنند که آنها در پی نظام پادشاهیی در ایران هستند که هیچ تفاوت ماهوی با آنچه که پادشاهی های پارلمانی در دمُکراسی مُدرن موجود هستند ندارد.

حال جهت روشنتر شدن هر چه بیشتر این درکهای ناهمسو به موضوع کلاس درس باز میگردم تا به بخشی از مباحثی که در خصوص ویژگیهای یک نظم پادشاهی پارلمانی برای دانش آموزان ام مطرح کردم بپردازم.

بسیاری به این امرواقف هستند که دمُکراسیهای پارلمانی در کشور پادشاهی سوئد و دو همسایه مجاور این کشور، یعنی کشورهای پادشاهی دانمارک و نروژ، بنا بر همهء شاخص های جهانی از پیشرفته ترین و برجسته ترین دمُکراسیهای دنیا بحساب میایند. تمام ارقام و نمودارهای بین المللی در هر سال حاکی از آن هستند که درجه رشُد و شاخص های دمُکراسی در پادشاهی های پارلمانی سوئد، نروژ و دانمارک از پیشرفته ترین ویژگیهای دمُکراسیهای مُدرن در جهان هستند، حتی در قیاس با پیشرفته ترین جمهوریهای مُدرن پارلمانی. علّت این امرهم روشن است؛ اگر به ساختارها و عملکردهای سیاسی هر سه نظم پادشاهی مزبور توّجه کنیم مشاهده میکنیم شخص پادشاه بر حسب قانون اساسی در این سه کشور روسای دولتهای متبوع خود برشمرده میشوند. روسایی که نقش آنها در سیاست و ساختار حکومت سمبولیک بوده و آنها فاقد هر گونه قدرت تصمیم گیری میباشند. حتی این سه رئیس دولت میبایست از اظهارنظر سیاسی چه بصورت شفاهی و چه کتبی در جوامع خود خودداری ورزند.

کاملاً درست متوّجه شده اید در همهء نظامهای پادشاهی پارلمانی رئیس دولت شخص پادشاه است، پادشاهی که هیچ حق تصمیم گیری سیاسی و حتی ابراز نظر سیاسی ندارد. در این سه نظام پادشاهی، پادشاه نه تنها حقّی در تصمیم گیریهای سیاسی ندارد بلکه حق بیان علایق سیاسی خود را هم ندارد. پادشاهان و یا ملکه ها در این سه نظامی پادشاهی تنها و تنها یک نقش سمبولیک دارند و همچنین دارای چنین نقشی در ضیافتهای رسمی و همایش های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی هستند. قوانین اساسی این سه کشور پادشاهی به شخص پادشاه و یا ملکه تفهیم کرده اند که در صورت بسته شدن پیمانی تجاری و اقتصادی مابین یکی از سه کشور مزبور با دیگر کشورها، بعنوان روسای سمبلیک دولتهای خود در عقد پیمانهای تجاری با دیگر کشورها ظاهر شوند. در چنین مراسم هایی شاه و یا ملکه اکیداً هیچ وظیفه سیاسی را بعهده ندارند و از ابراز هر نظر سیاسی میبایست خودداری ورزند. عقد قراردادهای اقتصادی و یا تصمیمات کلان سیاسی به دولتمردان سپرده شده اند که همگی آنها هم باز تابع تصمیمات و قوانین پارلمان میباشند. و یا دیگر نقش سیاسیی که برای پادشاهان این سه کشور پادشاهی در نظر گرفته شده است زمانی است که نخست وزیران جدید که از برگزیدگان پارلمان میباشند، پادشاه را در کاخ شاهی که دولتی است ملاقات میکنند تا بدین طریق ترکیب دولت جدید باطلاع عموم برسد. و وظیفه دیگری که به پادشاه در این سه کشور محول شده است، مسئله بازگشایی پارلمان در آغاز شروع کار پارلمان در هر سال میباشد تا دولت منتخب پارلمان برنامه های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی سالِ پیش رو را به اطلاع عموم مردم برساند. همانطور که اشاره کردم در این نوع همایش های سیاسی، مأموریت شاه صرفاً تشریفاتی و سمبولیک بوده و  شخص پادشاه در این گردهمایی سیاسی فقط به وظایف خود مطابق قانون اساسی عمل میکند.

پارلمان در هر سه نظام های پادشاهی بالاترین مرجع تصمیم گیری سیاسی و تصویب کننده قوانین در این کشورها محسوب میشود. در این نظم سیاسی نخست وزیر و دولت هم تابع پارلمان و مجری قوانین و تصمیات سیاسیی هستند که از سوی پارلمان وضع میشوند. دولت و نمایندگان پارلمان تنها میتوانند قوانین پیشنهادی خود را در اختیار پارلمان بگذارند تا در پارلمان پس از یک سری  شور و مباحث طولانی تصمیم نهایی گرفته شود. اگر اکثریت قریب باتفاق پارلمان به پییشنهادات ارائه شده از سوی وزرا و یا نمایندگان پارلمان رأی مثبت بدهند، پیشنهادات تبدیل به قانون میشوند و دولتها موظف هستند که قوانین وضع شده از سوی پارلمان را باجراء درآورند. از این رو است بسیاری از پژوهشگران و متخصصین علم سیاست تأکید دارند که درجه رشد دمُکراسی در پادشاهیهای پارلمانی بمراتب قدرتمند تر و رشد یافته تر از جمهوریهای مُدرن پارلمانی عمل میکنند، چرا که دربرخی از جمهوریهای پارلمانی در غرب، شخص رئیس جمهور که مدعی است منتخب اکثریت مردم است، این حقّ را بخود میدهد تا در عرصه سیاست، اقتصاد و فرهنگ بتنهایی تصمیم گیری کند، بی آنکه نیازی داشته باشد برای عملکرد خود از سوی پارلمان تأییدیه ای برای تصمیم خود دریافت کند. رئیس جمهورها دلیل این سیاست مقتدارانه را آرای مستقیم مردم بخود مطرح میکنند. امّا از آنجائیکه در نظامهای پادشاهی پارلمانی رئیس دولت یعنی شخص پادشاه فاقد قدرت تصمیم گیری است، حق تصمیم گیریهای سیاسی بطور اتوماتیک وار به پارلمان منتقل میشود که خود را منتخب مردم میداند.

این مقدمه را صرفاً بدین خاطر مطرح کردم تا با یکدیگر گریزی بزنیم به درک امروز ما از مفاهیم و مقُولات سیاسی بویژه در خصوص یک نظام پادشاهی پارلمانی و نقش و محدودیتهای سیاسی پادشاه در این نظم سیاسی. از این رو نخست به سراغ آقای رضا پهلوی میرویم که سمبول نظام پادشاهی و مدعی تاج و تخت پدرشان هستند که در سال ۵۷ توسط اسلامگرایان افراطی و اعتراضات بخشی از جامعهء ایران از قدرت برکنار شدن. آقای رضا پهلوی بارها در طی این چهل و هفت سال حضورش در صحنه سیاست، گفته است که او نمیخواهد در صورت برگزیده شدنش از سوی مردم بعنوان پادشاه، پادشاهی مقتدری شود. آقای رضا پهلوی صدها هزار بار گفته است که او طرفدار یک نظام پادشاهی پارلمانی است که پادشاه فقط میبایست یک نقش سمبولیک و تشریفاتی درحکومت داشته باشد. او خود را فقط مرکز وحدت ملی مردمان ایران میداند و بنا دارد با چنین موقعیتی در سپهر سیاسی ایران پاسدار یکپارچگی مرز و بوم ایران  باشد.

امّا بنظر میرسد که این سمبول پادشاهی و یاران او تاکنون متوجه تناقضگویی های هنجارگونه خود در پهنه سیاست با آنچه که مدعی آن هستند نشده اند. این عده از کنشگران سیاسی میهنی هنوز متوّجه این واقعیت نشده اند زمانی که ما از پادشاهی پارلمانی صحبت میکنیم، یعنی از شاهی صحبت میکنیم که در واقعیت امر هیچ وظیفه سیاسی عملی چه در امروز و چه در فردای ایران پس از حکومت ملایان بعهده ندارد. شاه سمبولیک نمیتواند سمبولیک باقی بماند اگر از هم اکنون در دوران گذار این حقّ را بخود بدهد تحت رهبری ملوکانه ایشان، ایجاد و یا منحل کردن تشکیلات اپوزیسیونال علیه جمهوری اسلامی از وظایف طبیعی او است. امری که ایشان در طی این چهل و هفت سال اخیر بیشمار انجام داده است که دیگر در امر ایجاد و انحلال  تشکیلات سیاسی تبحر خاصی پیدا کرده اند که بواقع هیچیک از افراد اپوزیسیون از چنین استعداد و تجارب مأیوس کننده برخوردار نمیباشد.

من شخصاً به شخص آقای رضا پهلوی بعنوان وارث تاج و تخت پدرشان نه اعتمادی و نه باوری به درک صحیح ایشان نسبت به نظام پادشاهی پارلمانی دارم. ایشان چه امروز بعنوان یک آکتور سیاسی مخالف جمهوری اسلامی و چه فردا در صورتیکه اکثریت قاطع مردمان ایران در رفراندومی آزاد و دمکراتیک به نظام پادشاهی رأی دادن که ایشان پادشاه ایران زمین خواهند بود، نمیایست در هر دو دوره پا را فراتر از حدود اختیارات سیاسی خود بگذارند. ایشان همیشه و در همهء دوران هیچ حقّ تصمیم گیری در امور سیاسی را ندارند. ایشان از هم اکنون و تا پیش از تصدی احتمالی شان بر تخت پادشاهی میبایست این واقعیت را بپذیرند که او فقط میتواند در چارچوبهای معینی ابراز نظر سیاسی کند. بر همین اساس ایشان بطور عملی حقّ ایجاد و یا منحل کردن تشکیلات سیاسی اپوزیسیونال علیه جمهوری اسلامی را ندارد چون ایشان همیشه شاه سمبولیک هستند و شاه سمبولیک باقی خواهند ماند. حقّ ایجاد تشکیلات سیاسی و یا منحل کردن آن یعنی دخالتگری در امور سیاسی است که کاملاً مغایر با ادعا ایشان میباشد که میگوید من میخواهم پادشاه مشروطه باشم و امور سیاسی و اداری کشور را به اهل سیاست واگذار کنم.

آقای رضا پهلوی میبایست حدود وظایف سیاسی خود را از هم اکنون درک کنند و در همه حال میبایست تابع تصمیمات سیاسی اهل سیاست باشند. 

آقای رضا پهلوی! شما فقط و فقط سمبل وحدّت ملی مردمان ایران میتوانید باشید آنهم در صورتیکه اکثریت مردم ایران در رفراندومی آزاد و دمکراتیک این وظیفه را برای شما قائل شوند.   


 

کوروش اعتمادی

استهکلم